15 October 2008
چه خيالي!... چه خيالي!... بحث اشی مشی هنرنمایی های نقاشباشی های گنجشگک "کار" تر و "هوی" زر آزادی (!) خون انبار قانون (!) اساسی کوسه ماهیها

بحث اشی مشی هنرنمایی های نقاشباشی های
.............
مهندس نوشته "... بياييد يک ژست عالي تاريخي و در عين حال ساده انجام دهيد: اعلام مراجعت به ايران براي حضور و دفاع خود در محاکمه بنماييد...
در هر حال من پيشقدم در تقاضاي تخفيف و کوشا براي اخذ گذشت خواهم بود...
خداوند ارحم الراحمين است و در توبه و سعادت را به روي بندگان باز گذاشته است."...
يک لحظه تصور کنيد که مهندس بازرگان چقدر ساده دل بود، همه کساني که آن روز براي او نقشه مي کشيدند و در ظاهر احترامش را نگاه مي داشتند ... در دلشان چه ريشخندي داشتند به اين همه ساده دلي. نه فقط در شناخت همان ها که هر روز که کنارش بودند، با او نماز مي خواندند و به او اقتدا مي کردند در نماز، بلکه در شناخت جهان هم ساده دل بود. چرا که به پادشاه آخر پيشنهاد داده نامه اي بنويس و اعلام "مراجعت به ايران براي حضور و دفاع خود در محاکمه کن"...
مهندس ساده دل ما... باور دارد که ضمانت وي را دوستانش در شوراي انقلاب خواهند پذيرفت. از همين روست که به پادشاه مي نويسد خودم ضمانتت را مي کنم ...
مگر در مورد اميرعباس هويدا او ضمانت نکرده بود...
گفتني است از آن جا که نگارنده اين سطور از معدود خبرنگاراني بودم که در مدرسه علوي حضور تقريبا مداوم داشتم، خوب مي دانم که ... مهندس ع خ قفسي سفار معدود ش داده بود تا شاه و شهبانو را در آن بنشانند و در شهر بگردانند...
تجسم کنيد چنين فيلمي گرفته مي شد در حالي که دويست خبرنگار و عکاس در تهران بودند در آن زمان ... در روزگاري که... شاه را ثروتمندترين مرد جهان کرده بودند، برايش "شوهر" ساخته و کتابي در اين باب نوشته بودند. در روزگاري که خلخالي چون هويدا را کشت ... حزب توده وي را نامزد خود در انتخابات رياست جمهوري کرد...
اما بيائيد و فرض کنيد که بين سطور نامه مهندس بازرگان چيز ديگري هم است...
تا اين نگويم سخنم به پايان نمي رسد. بيهوده گمان نبايد برد که آن چه سي سال پيش گذشت، همانند آن چه در اين سي سال گذشته، مسووليتش به دوش يک گروه است... تا باور نکنيم که همه بوديم و همه فريادکشان بوديم، جنون خون گرفته، بارمان بار نمي شود. امکان تکرارمان هست.
چه خيالي، چه خيالي مي دانم حوض نقاشي من بي ماهي است"!
حاج آقا بهنود خارج از "کشور" عالیجناب سرخ پشم و شرکا
http://www.roozonline.com/archives/2008/10/post_9569.php
چهارشنبه 24 مهر 1387 -15 اکتبر 2008
.....................
…تمرین …
………………......
" بختیار یک روز من را دعوت کرد به خانه اش و گفت من نخستوزیری را قبول کردم شما هم بروید روزنامهیتان را دربیاورید. رادیو تلویزیون هم شروع کند از اعتصاب بیاید بیرون...
ما در اعتصاب بودیم... ماها هوادار انقلاب بودیم.
آقای بختیار گفت
از اعتصاب دربیایید. آزادی میخواستید این هم آزادی.
۳۹ روز قبل از انقلاب بود. روز پنجشنبهای بود... صبح جمعه آقای دکتر بهشتی من را دعوت کرد ... من هم رفتم.
گفت این خبر چیست؟... نه عزیزم، اعتصابات سراسری ست در کشور. شما هم جز اینها هستید. بالاخره انقلاب رهبری دارد.... شما از اعتصاب در نیائید... اعتصاب یک پیکرهی به هم پیچیدهای است که یک جایش خراب شود همهاش خراب میشود. ... اگر مطبوعات دربیاید ممکن است که رهبر تحریم کند. خیلی برای شما بد می شود.... شنبه مطبوعات در بیاید معنیاش این است که آزادی مطبوعات را بختیار داده.
گفتم ... این همه باید ناز بیبیسی را بکشید. روزنامهها در میآیند کارتان را انجام میدهند...
گفت آقای بهنود شما خیلی باهوشید.... دکتر بهشتی خیلی باهوش بود...
گفت شما اینجا تشریف داشته باشید. من زنگ میزنم به پاریس. شام خدمتتان میخوریم بعد جواب می آيد . این را من با نظر مثبت به ایشان منتقل میکنم. شاید... دستخطی بنویسند و اجازه دهند و روزنامهها با دستخط مبارک ایشان دربیاید
بعد نشستیم شام خوردیم و نماز خواند. همه هم پشت سرش نماز خواندند.
خلاصه خبر را داد و گزارشها را گرفت. آمد گفت الحمدالله، الحمدالله یک نماز شکری بخوانیم، اجازه فرمودند مطبوعات منتشر شود.
آخر شب شده بود و حکومت نظامی بود ولی دکتر بهشتی چندين کارت مجاز حکومت نظامی داشت ... و هر کس را می خواست با يکی از ماشين های کارت دار می فرستاد و مرا هم فرستاد .
خلاصه جمعه فردايش پيام آقا را فرستادند برای مطبوعات و روزنامهها هم از خدا خواسته. صفحهی اول عکس بزرگ اجازهی رهبر.
صبحاش دکتر بختیار به من تلفن کرد. گفت من متاسفم برای شما... من دلم میخواست شما آزاد باشید...
اهمیت حرفی را که بختیار زد نفهمیدم.
باید میگذشت
سه ماه بعدش،
حمله به دفاتر ما شروع میشد،
حمله به آیندگان شروع میشد
تا ما میفهمیدیم" !
حاج آقا بهنود خارج از "کشور"عالیجناب سرخ پشم و شرکا
سایت رادیو قاصدک
http://www.ghasedakonline.com/article.php?aid=74
Subscribe to Posts [Atom]