24 June 2005

رامین مولائی


انتخوا بات
و نگرانی توام با شرمساری "گویا" تر
از کلٌ آرشیو سایت مبارکه "گویا"!


آش کشک حقه بازی های انتخواباتی حاجی رورو انقدر شور بود، که تازه وارد "پررو" و خوش معلق "تبعید" هم در نهایت "شرمساری" فهمید؛ با کلمات صاحاب جدید سایت گویا "حاج سیٌد ا. ن":

" شرمسارم که بگویم در پس گفته های کسانی که امروز، در انتخاب میان احمدی نژاد و هاشمی تحریم را انتخاب می کنند ... نوعی امید به شورش و انقلاب ... نهفته است"!


جمعه 3 تیر 1384 http://news.gooya.com/nabavi/archives/031790.php

20 June 2005

رامین مولائی


موضوعات نیمچه فاشیستی انتخوابات


(کوپی ر ایت: سایت "گویا" و "وبلاگ برادر ابطحی" )
30 خرداد 1384 [2005.06.20]


پیش در آمد یک هفته با خبر زیر چتر چل تیکٌه


شرح دست اول ما وقع دور اول انتخاب رییس جمهور جدیدمان را، یکی از شیخنا جات، به زیر چتر چل تیکٌه الفکس کرده است ( البته با خبرید که ایشان مصرٌ به ایجاد جامعه مدنی مخصوص ایرانیان از میهن گریخته تشریف دارند و محض رضای خدا ما را از مسایل مهم سیاسی عبادی با خبر میفرمایند):

"ديروز تا ساعت ۱۰ منزل بودم. روز رأي گيري بود دختر هشت ساله ام که با خواهرهايش يکي دو شب است در ستاد آقاي معين به سر برده و چهارشنبه شب پوستر پخش مي کرده، اصرار دارد که زودتر بيرون برويم، عجيب سياسي شده اين فريدۀ هشت ساله. امسال در مدرسه نماز ياد گرفته به طور تصادفي ديدم چادر نماز سر کرده و دارد در اطاق خودش خم و راست مي شود، از اين که من ديده بودمش خجالت کشيد، گفت داشتم براي معين دعا مي کردم. بوسيدمش که تو را چه به اين حرف ها! بعد نشست به تقاضاي من شعار قشنگ انتخاباتي که اين روزها جوان ها تکرار مي کردند را با خط کلاس دوّمي خودش نوشت، براي کتاب خاطراتم مي خواستم. ... به مهدي از دوستان قديمي ام که اين روزها در ستاد هاشمي کار مي کند زنگ زدم، مي گفت هاشمي و قاليباف به دور دوّم مي روند من هم گفتم که معين و احمدي نژاد به دور دوّم مي روند سر راه به ستاد آقاي کروبي رفتم در ميدان فردوسي، ديدم خيلي سوت و کور بود... رأي دادم و آمدم منزل ... با مصطفي تاج زاده صحبت کردم مي گفت معين بيش از هاشمي رأي مي آورد. به دوستان دفتر آقاي خاتمي و وزارت کشور تلفن زدم، مي گويند هاشمي و معين در صدر ليست هستند ... به مصطفي تاج زاده زنگ زدم گفت معين اول است. از شهرها هم خبر مي دادند که عصر و شب جمعيت فوق العاده اي به صندوق ها آمده اند از پاي اينترنت بلند شدم فقط خبر مي خواندم بچه ها به خيابان ها رفتند اوضاع مبهمي بود ساعت ۱۰ شب دوباره به دوستم در ستاد قاليباف زنگ زدم گفت هاشمي اول و قاليباف دوم است. ساعت۱۰:۳۰ به مهدي در ستاد هاشمي زنگ زدم، گفت آراء ۳۰ميليون است و هاشمي با ۶۰ درصد نفر اول شد. معتقد بود عصري همه به هاشمي رأي داده اند. به رضا خاتمي زنگ زدم ساعت نزديک ۱۱ بود گفت از همه جا خبر مي دهند که معين اول است ولي با هاشمي به دور دوّم مي رود. ساعت ۱۱ فائزه زنگ زد، خيلي عصباني بود که همه پشت درهاي انتخابات مانده اند و مي خواهند رأي بدهند.... ساعت ۱۲:۳۰0 شب به مصطفي زنگ زدم وزرات کشور بود مي گفت من مي گويم معين اول است، وزارت کشور مي گويند هاشمي... با اين اعتقاد که معين از هاشمي جلوتر است رفتم خوابيدم"!

برویم سر اصل مطلب:

سه چهار هقته می شود که بنده از کرامات وجود زیجود و نازنین "برادر ابطحی" باخبر شده ام؛ توسط بخش "بامزه" (!) سایت اصلاحات طلب و مدنیٌات خواه " گویا"... و توسط "یک هفته با خبر" شیپور چی نستوه مدنیات واصلاحات .

چه قربان صدقه ها یی! که بعله، "برادر ابطحی" ماشالله، در سن بیست سالگی به "مدیریت" تلویزیون های خراسان و... فارس منصوب شدند و ایضا به همین روال نبوغ آسا، به "مشاورت" ریاست جمهور دو خردادی پرداختند و چندین سال از بیت المال سهم بردند تا ما را توسط "اهل قلم های خودی"، از جزییات سفره افطار و ختنه سوران و زانا و حمام زایمان و چه و چه و چه بیت پدری مقام معظم رهبری و شرکا باخبر کنند. "برادر ابطحی" هزار ماشالله اهل "وب نوشتن" هم هستند. "برادر ابطحی" اهل سر به سر گذاشتن با تین ایجرهای "اورکات" و چه و چه و چه هم تشربف دارند . "برادر ابطحی"...

نتیجه این که، بنده در پی این همه تبلیغا ت باران شدن مفت و مجانی، شدیدا مات و متحیر ماندم، پس چرا برادر ابطحی جان، ضمن یکی از آن "گقتگوهای تمدن ها" با مصاحبه گر باشرف بنگاه سخن پراکنی بی بی سی، به ناگهان اعلام فرموده اند: "فعلا تصمیم ندارم، کاندید ریاست جمهوری بشوم"!

میخواهم بگو یم، بنده هم مرض ندارم در انتخابات "سالم و پرشور و زیبا و حماسی" جمعه آینده، یک کاندیدای دزد را به ریاست جمهوری زیر چتر چل تیکٌه انتخاب کنم. از کاندیدای قاتل هم خوشم نمیاید. رای خودم و انگشت سبابه جوهری شده ام را رزرو کرده ام برای برادر ابطحی جان.

نشانی به این نشانی که اگر برادر ابطحی جانمان کاندید بشوند، این جانب عینهو مالک جدید و خوش معلق تازه وارد به تبعید سایت "گویا"، یک راست تشریف می برم به طرف سفارتخانه "جمهوری"(!) "اسلامی"(1) بروکسل تا به ایشا ن رای بدهم. البته عده ای شعار می دهند که من مزدور جمهوری اسلامی هستم. من هم در کمال پررویی برای آنها دست تکان میدهم . میروم داخل سفارت. برگه رای را میگیرم و انگشتم را میزنم روی استامپ و به دوستانی فکر میکنم، که در تهران از تک تک آرایشان دارند حفاظت می کنند!

وقتی می خواهم رای را به صندوق بیندازم به تمام موجوداتی که در جوامع غیر مدنی، برگه های رای را اروای عمه شان امیدوارانه ضربدر میرنند، فکر می کنم و دلم به حالشان می سوزد . وقتی بیرون می آیم، پلیس می گوید، می توانم از در پشتی بروم. می گوید با این افراد که شعار میدهند، نباید درگیر شد. می گویم: از اینها گنده تر حسین الله کرم است که در تهران می خواهد رای مردم را تغییر دهد. ما از آن نوع فاشیست ها نمی ترسیم، این نوع فاشیست ها که چیزی نیستند. این جمعیت اگر اکبر گنجی را هم ببینند تکه تکه اش می کنند!

پس در آمد یک هفته با خبر زیر چتر چل تیکٌه

متاسفانه فاشیست هایی که از ایران گریخته اند، تا اکبر گنجی را تکه تکه کنند، باعت شده اند، که برادر ابطحی جان نتواند آرزوی مرا برآورد کند و کاندید ریاست جمهوری بشود. انگشت جوهری شده بنده هم عاطل و مانده است، سهل است، یکی پیدا نمی شود، که فوتوکوپی الفکس شماره 2 را که روی دستمان مانده است، به یک آقای به قول شخص شخیص خودش " پررو" و در عین حال محترم مقیم بروکسل برساند، که بعد از خورد و خاکشی کردن دک و پوزه حسین الله کرم، بدو بدو از وسط نماز جمعه به اروپا آمده است، تا با " پر رویی" و به "یاد دوستانی که در تهران از تک تک آرایشان حفاظت می کنند" به یکایک "فاشیست ها"ی یک ربع قرن تبعید، که نمیدانند "انتخابات" چه معنی میدهد، "مدنیٌات" یاد بدهد، تا انگشت آن ها هم بی خودی "جوهری" بشود.

برادر ابطحی در الفکس مورخ پس فردای دور اوٌٍل "انتخابات" جمعه کذایی 27 خرداد (خطاب به امثال آن آقای
انگشت جوهری به "دهان" مانده و پرروی بروکسلی) "گزارش" می دهد:

" نظر سنجی ها یکی از چالش هایی بود که در انتخابات نهم باعث فریب همۀ گروه های سیاسی شد .... يا آن که نظر سنجي ها، نظر سازي عمدي بوده که جناح هاي سياسي و کانديداها نتوانند رقابت سالمي داشته باشند و طراحان وضع موجود به نتيجه مطلوب برسند، و يا آن که نظرسنجي ها به صورت علمي انجام شده ولي مردم قصد فريب حکومت را داشته اند، وپاسخي غير آن چه مي خواهند عمل کنند داده اند و يا آن که نظرسنجان اصلاً نظرسنجي علمي را بلد نيستند.... بحث تقلب در صندوق هاي رأي و يا در شمارش آراء يک بحث فرعي است که به دليل حضور نمايندگان کانديداها و تفاوت سليقۀ نمايندگان وزارت کشور و شوراي نگهبان نمي تواند بحث پر اهميتي تلقي شود....اين گونه نشستن به کرسي رياست جمهوري، به معناي نمايندگي آراء اکثريت مردم نيست"!

*
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=741373455
**
http://news.gooya.com/nabavi/archives/031213.php


Ramin Molai رامین مولائی


12 June 2005

رامین مولائی

حکم انتخواباتی
"مقام معظٌم رهبری
" به آلمانی ها!


پیش درآمد گزارش فوق العاده
"یک هفته با خبر زیر چتر چل تکٌه":


به محض انتشار تصمیمات "قانونی" شورای نگهبا ن ( دقیقا چند ساعت قبل از صدور حکم "قانونی" مقام معظم رهبری ویک هفته پیش از رفراندوم سراسری و چه و چه و چه در فرانسه، خبرهائی هم در مورد انتخابات آینده پارلمان و حکومت آلمان دردنیا پخش شد؛ خلاصه این که تنابنده ای به اسم مونته فه رینگ "پیشنهاد" کرده است، که احزاب آلمانی مدعی حکومت، "برنامه های اقتصادی" خودشان را هر چه زودتراعلام کنند، تا مردم آلمان در صورت لزوم، سر و ته انتخابات بعدی پارلمان و حکومت را، درهمین پاییز سال جاری هم بیاورند؛ دوازده ماه قبل از موعد رسمی!

برویم سر اصل مطلب:


دسته گلی که یک سال و نیم قبل از فرا رسیدن موعد انتخابات، در آلمان به آب انداخته شده است، تحریک غیر مستقیم مردم به مرخص کردن احزاب منتخب / نمایندگان منتخب / صدراعظم منتخب و هیات وزرا... تا آنجا که شعور این جانب قد میدهد، مفاهیم "عبادی / سیاسی" معقولی دارد، که مو لای درزش نمیرود: "محاربه با خدا"!

گرچه "پیشنهاد" پارلمان برانداز/دولت بر انداز کذا چندین بار از رادیو- تلویزیون های "تهاجمی" آلمانی زبان پخش شد، معذالک هیچ یک از "خبرگان" دو حزب موسوم به سبزها و سوسیال دموکرات، که اکثریت پارلمانی و کل مقامات وزارتی را به طوراعتلافی قبضه کرده اند، و حتی شیخنا صدراعظمشان اشرودر، عقلش قد نداد، که "پاسداران" امت همه جور مسلح / همیشه درصحنه را به سراغ مونته فرینگ نسناس و اهل و عیالش بفرستد و پس از کشف نوارهای مبتذل و مجلات پورنوو و حقه وافور و چه وچه و چه .... چه و چه و چه بکنند!

نتیجتا در پی اذان مغرب یک شنبه 21 ما ه مه 2005 برابر با 2 خرداد 1383 (مصادف با الهشتمین سالگرد "قانومندانه" الجشن های نستوه اصلاحات) همه آلمانی های (از اسقف و خا خام و متصدی های نظافت خلاهای کلیساها و کنیساها گرفته، الی لکاته ها ی بی حجاب و... پیروان آنتن های تهاجمی/ بشقابی (حتی اقلیت های مذهبی لاکتاب، که طبق "قانون" اساسی ما، اصلا و ابدا حق ابراز وجود اجتماعی و حتی خصوصی ندارند) ... خبردار شدند، که اصلا به صلاحشان نیست، فکرو خیال بکر و قابل ذکر دیگری داشته باشند، جز ارتکاب "جرم سیاسی"؛ آمادگی برای جرٌ و بحث با "مخالفین" جلو انداختن انتخابات آینده (البته جرٌ و بحث های بدون خو ن ریزی مزٌین به فحش های آبدار ناموسی به زبان ناقص آلمانی ها، که این فحش هارا بلد نیستند).

البته "موافقین" پیشنهاد هر چه بگردند، حتی یک نفررا هم پیدا نمیکنند، که حوصله مخالفت های آن چنانی و چه
و چه و چه به خرج دهد، یا اصلا عرضه داشته باشد مثل برادران ده نمکی و الله کرم و خواهران زینب عربده بکشد: "مونته فرینگ اعدام باید گردد"!

با این اوضاع و احوال، مونته فه رینگ ازخدا بی خبر، که همه را بازی داده است، ابدا عین خیالش نیست که اعدام باید گردد؛ بالعکس! این جانب در مانده ام، چرا شیخنایی پیدا نمیشود، که به این "جامعه غیرمدنی" بی غیرت بفهاند، تحریک به براندازی چه عقوبتی دارد؟ چرا در سراسر این کشور خراب شده هیچ مرجعی به کاربردهای پر تاثیر واجبی و کپسول پطاسیم پی نبرده است ؟ چرا این مونته فه رینگ مارعینکی را به اداره منکرات فرودگاه نمی برند، تا به زبان خوش آدم بشود؟ چرا هیچ کس وظیفه خود نمیداند که مونته فه رینگ مادر به خطا را در ندامتگاه سارقین و آدمکش ها به غل و زنجیرو چهار میخ بکشد ... و باهاش چه و چه و چه بکند؟

آلمانی ها اسم کارهای این "جامعه" غیر "مدنی" خر تو الاغ را گذاشته اند "دموکراسی"! به همین روال، از یک شنبه 2 خرداد 2005 ، هرروز وهر شب آزگار، نیم دوجین- نیم دوجین جعلق کراواتی و لکاته بی حجاب عضو فلان حزب دولتمدار یا بهمان حزب مدعی دولتمداری ( که اصلا و ابدا نمیدانند اقتصاد مال حزب نیست و مال خر است) در برنامه های میزگرد تلویزیون های "تهاجمی" آلمان کنار هم می تمرگند و با چسان فسان درباره مشگلات اقتصاد ی کشورشان دل میدهند و قلوه می گیرند و آن چنان بادمجان دور "پیشنهاد" جلو انداختن انتخابات می چینند، که آدم ممکن است بازی بخورد که الهشلهفات این مونته فه رینگ اکبیری چیزی است همردیف "حکم" انتخاباتی مقام معظم رهبری خودمان!

خلاصه کلام: طی این هفت هشت شبانه روز تاریخی، که توانستیم کل سو تفاهمات تدارک چیدن نهمین دوره انتخابات دلقک باشی مشترک مقام ولایت فقیه و شورای نگهبان را به طور خیلی قشنگ و تر و تمیز بر طرف کنیم (و در عین حال با خبر هم بشویم که خدا ، در صورت لزوم، "الرحمان والرحیم" هم تشریف دارد!)، ملت بی چاره آلمان تازه خبردار شده است ، که در سراسر مملکت خراب آبادش هیچ شیر پاک خورده ای نمی داند، چه بامبولی باید بزنند، تا انتخابات پارلمانی بعدی آلمان و تشکیل یک دولت جدید "عملا" جلو بیفتد!

کل عذر و بهانه های بنی اسرائیلی ابن موجودات به این خلاصه می شود، که در قانون اساسی آلمان فدرال (1949) نه "کوتاه کردن" دوره چهارساله پارلمانی محلٌی از اعراب دارد، و نه چیز پیش پا افتاده ای به اسم رفراندم در سراسرکشور!


پس در آمد شماره یک گزارش فوق العاده
"یک هفته با خبر زیر چتر چل تکٌه "


متاسفانه دست و بالمان تنگ است و امکان نداریم ، از ملت آلمان در هتل های 12 ستاره ای اوین و گوهردشت و عادل آباد و... پذیرائی به "عمل" بیاوریم، تا " تشویق" بشوند به بند بند "امامزاده" های معجزه آسای "قانون اساسی" نورباران ما دخیل ببندند، که به عنوان مثال، "بند 3 اصل 110" به طور استثنایی برای همگان قابل فهمش، حتی مسائل فوق الذکر آلمانی ها را هم، در سه کلمه "فرمان همه پرسی"حل کرده است؛ "فرمان" همه پرسی، که صدورش و چه و چه و چه اش، نظیر چه و چه و چه های دیگر همین بند الهی/ بلبلی/ قانونی/ "مقدٌس"، به امان خدا و سرعت انتقال حضرت جبرییل واگذار شده است، و به "اختیارات (!)" مقام معظم "رهبر" ی!

پس در آمد شماره دو گزارش فوق العاده
"یک هفته با خبر زیر چتر چل تکٌه"


موسس بی عرضه سپاه پاسداران آلمان، برخلاف موسس محترم سپاه پاسداران خودی ها، اهل رقابت با سنگ پای قزوین نیست و حال و حوصله هم ندارد گیوه هایش را ور بکشد و راه بیفتد و از یک آقای حقوقدان مقیم زندان سیاسی برلین ویک خانم حقوقدان گریخته از جهنم آلمان امضا بگیرد، که حقوقدان های دیگر کشورها موظفند و میتوانند (!) عطف به اعلامیه حقوق بشر، فتوی بدهند که قانون اساسی آلمان باید "اصلاح" شود .... و ..... دست آخر امضا بگیرد، که پارلمان آلمان و دولت آلمان چاره ای ندارند، جز این که با همکاری مستقیم و زیر نظر یک جماعت غیر آلمانی، کل فصول قانون اساسی آلمان را بگذارند لب کوزه، تا آلمانی ها (که همگی بلا استثنا، نظیر آن آقا و آن حانم ، "حقوقدان" تشریف دارند) قانون اساسی کاملا جدیدی را به "رفراندم" بگذارند، که شامل حل مشگلات جلو انداختن انتخابات پارلمانی و تشکیل دولت جدید آلمان هم بشود و در عین حال آلمانی ها را که فعلا محق به "رفراندوم سراسری" نیستند، به انجام "رفراندوم سراسری" مجاز کند!


پس در آمد شماره سه گزارش
فوق العاده "یک هفته با خبر زیر چتر چل تکٌه"


احتمال این که شیخنا اشرودر صدر اعظم آلمان و چشم و چراغ حزب دولتمدار سوسیال دمکرات به مشگلات قانونی کلک مرغابی بزند، البته وجود دارد و ممکن است به زودی به تقلید از "برنامه" های یکی از "کاندید" های (به مرحمت مقام معظم رهبری "تبرئه" شده و "آماده به خدمت" )، یک خانم چادرچاقچوری را به "معاونت حقوق بشر" بگمارد که موظف خواهد بود شبانه روز برای رفع مشگلات انتخاباتی / رفراندومی و چه و چه و چه آلمانی ها
(و ایرانیان) استخاره بفرماید و رمل و اسطرلاب بیندارد!

....................................................................

رامین مولائی

نشخوار انتخواباتي گاوهاي پيشوني سفيد "تبعيد"



"آگاه شدن" از مطالبي كه آقاي بهنود "ديگر" سر قلم ميرود آن چنان براي ما "مهاجران" ضروري و حياتي و مهم است كه به محض ظهور در وبلاگ "بهنود ديگر" في الفور در ستون دست چپ سايت "گويا" هم به زيور درج آراسته ميشود.
پس بشتابيم و "پيام" جديد ايشان را كه به لفظ قلم شخص شخيص خودشان "نزديک چهل سال است به مشاهده و گزارش وقايع مشغول" هستند و به همين دليل هم خودشان را موظف ميداند كه ما ايرانيان تبعيدي را "مهاجران" بنامند، از سرنو قرائت كنيم. اين هم تيتر 100% "گويا" ي تازه ترين "گزارش وقايع" اين آقا كه علي الظاهر زبانش بند آمده است و نميداند در جواب سوالات "جوانی که از تهران آمده" چه بگويد و به همین دلیل ازما ("مهاجرين") مي پرسد:"چه بايد پاسخش ميدادم؟"

×××

و اما "گزارش وقايع" ايشان:

"بر خلاف آن که بعضي مي گويند و مي نويسند با نزديک شدن تاريخ برگزاری انتخابات رياست جمهوری، اين بار بيش از هر انتخابات ديگری در ربع قرن گذشته، و حتی بيش از انتخابات حماسی دوم خرداد، گفتگوی انتخابات ، بحث اين يا آن دارد وارد خون جامعه می شود. آرام آرام نظر مردم ايران و هم افکارعمومی جهان به انتخابات در ايران جلب می شود.... جوانی که از تهران آمده چند روز پيش از من می پرسد چرا نبايد بگويم که برای من متفاوت است که چه کسانی بر سر کار می آيند و سرنوشت سال آينده مرا تعيين می کنند؟.... چه بايد به اين جوان که از دل واقعيت ها آمده بود (مي گفتم) . چه می گفتم جز تکرار آن که چون درانتخابات تمامی شرايط دموکراسی فراهم نيست بايد از آن دوری جست... جوان دست آخر از دستم عصبانی می شود و می گويد... اين بار تا قانع نشويم که جامعه آمادگی ساختن دارد و تا مطمئن نشويم که می توانيمش ساخت، به وعده و به شعار چيزی را خراب نمی کنيم. شما بی هوده در اين خياليد. اين ها را گفت و با من وارد بحث قاليباف يا هاشمی، معين بهترست يا احمدی نژاد شد". تمت!

http://mag.gooya.com/president84/archives/027773.php

×××

"گزارشگر" محترم كه در تبعيد گاه ما به "مشاهده و گزارش وقايع" اشتغال دارد بلا نسبت بلا نسبت بد جوري سوراخ دعا ي "مهاجرت" را گم كرده است. في الواقع لزوم هم ندارد كه بعد از يك ربع قرن تبعيد رمل و اسطرلاب بيندازيم كه آيا آن جوان "که از دل واقعيت ها آمده بود" تا "گزارشگر" را اندر فوايد انتخابات ريا ست "جمهوري" و علي الخصوص اندر فوايد لزوم شركت در "انتخابات (!)" خر فهم بفرمايد ، از عهده اين امر مهم تبليغاتي بر آمده است يا نه ؟ چرا كه "گزارشگر" به طور "حماسي" سركتاب باز كرده و اميدوار است كه اهميت امر حياتي شركت در انتخابات "وارد خون جامعه" شود.... به فرعيات قضيه هم اشاره كرده است كه "قاليباف يا هاشمی بهتراست يا معين يا احمدی نژاد"؟

×××

"نظر مردم ايران" در باره اين ياجوج ماجوج هائي كه ميخواهند رييس "جمهور" شوند جهنم.

به درك اسفل السافلين كه مقام معظم رهبري و شوراي نگهبان فلان و بهمان تشريف دارند.

مهم به زعم "گزارشگر" و مقام معظم رهبري و شوراي نگهبان و آن جوان "که از دل واقعيت ها آمده بود"، جز اين نيست كه "افکارعمومی جهان" به شركت جستن "حماسي" در " انتخابات در ايران جلب" شود... به هر قيمتي كه باشد. اين هم نمونه كوچك مظنه هاي مادي /معنوي /حماسي/سياسي/عبادي/ اصولگرايانه/اصلاحاتي/ مشاركتي و رايج "از دل واقعيت ها آمده" و مندرج در همان سايت "گويا " :

".... هم اكنون احمد رضا درويش به عنوان برجسته ترين مشاور تبليغاتي قاليباف عمل مي كند. او براي ساختن فيلم تبليغاتي قاليباف و دادن مشاوره به او براي اينكه چگونه در برابر دوربين هاي تلويزيوني ظاهر شود، 500 ميليون تومان دريافت كرده است ... درويش براي اصلاح طلبان پيام فرستاده كه اگر شما هم به اين ميزان پول بدهيد براي شما و معين هم فيلم انتخاباتي خواهم ساخت. اين موضوع اصلاح طلبان را به شدت ناراحت كرده است. چرا كه آنها در سال هاي اخير كمك هاي بسياري به او براي ساختن فيلم هايش كرده بودند. آخرين اين كمك ها در ساختن فيلم "دوئل" بود كه هزينه اي بالغ بر يك ميليارد تومان داشته است. از سوي ديگر تعدادي از روزنامه نگاران روزنامه شرق كه مدتي در اطراف هاشمي رفسنجاني بودند با مشاهده احتمال پيروزي قاليباف راه خود را كج كرده و چند روزي است كه در اتاق فكر قاليباف ديده شده اند"...!

http://mag.gooya.com/president84/archives/027542.php

بنابراين، بي ثواب نمي ماند اگر "پاسخ" سوال بهنود "ديگر" و امثالهم را بدهكار نمانيم، تا
حضرات در قبال "توريست" هاي آن چنا ني که "از دل واقعيت ها"ي ناقابل 500 ميليون توماني و يك ميليارد توماني .... به "هجرت" تشريف مياورند، مثل بز اخفش لنگ نيندازند و سوالات "توريستيك" را بي "جواب" نگدارند

آقا ي محترم، خانم محترمه!

مامورين حكومت آخوندي در "هجرت" چهار نوعند:

"سفارت" خانه اي ها ( كه مدتيست به طور مستقيم در فعاليت هاي تروريستي شركت ندارند).

آدمكش هاي مجهز به بمب و مسلسل و هفت تير، الي كارد آشپزخانه (كه لزوم ندارد حتما ايراني باشند).

خبرچين ها ( كه به دستمال ابريشمي يزدي مجهزند و علي الظاهر نمونه تملق و چاپلوسي تشريف دارند و حق است به عنوان بهترين هنرپيشه گان مذكر و مونث اسكار دريافت كنند).

"گاوهاي پيشوني سفيد" پر مدعا و همه فن حريف (موظف به تبليغات مستقيم و موظف به تبليغات غير مستقيم؛
از تبليغات مستقيم و غير مستقيم "انتشاراتي/فرهنگي" گرفته، الي تبليغات مستقيم و غير مستقيم "انتشاراتي/انتخاباتي") !

.......................................................................

رامین مولائی


اصلاحات پست مدرن "تبعید"
زیر چتر چل تیکه

به تاريخ ششم ژانويه 2005(چهارشنبه 16 دی 1383) آقاي سيد ابراهيم نبوی
خطاب به آقاي خامنه اي كه
"قدرت کلمه را می داند،
"قدرت شعر و طنر را می داند...
" و می داند که حاکمان و اميران و قاضيان قرن هشتم رفتند..."
نامه اي مرقوم كرده است؛ "تهديد آميز":

"آقای خامنه ای!
تهديدتان می کنم.
اگر به اين مصيبتی که بر سر اين بچه های مظلوم آمده رسيدگی نکنيد
و اين قاضی روستايی کم شعور را از "سر کار برنداريد،
بی ترديد تمام کلماتی را که در اين مدت عنانش را نگه داشتم رها خواهم کرد
تا همان چهره سياهی را که طنز می تواند
از اين قاضی و اين شيوه قضاوت و شما که پشتيبانش بوديد نشان "دهد، به عيان "ببينيد.
من و شما می ميريم.
شما قدرت کلمه را می دانيد،
شما قدرت شعر و طنز را می دانيد،
شما می دانيد که حاکمان و اميران و قاضيان قرن هشتم رفتند
و تنها نامی "که از آنان باقی ماند در اشعار حافظ و در طنزهای عبيد است.
نه شما عمر ابدی دارید و نه ما تا ابد در غربت خواهيم ماند،
حتی در غربت هم صدای کلمات ما هنوز متولد "نشده در شهر می پيچد.
از کلمه بترسيد،
از کتاب و کتابخانه بترسيد،
من و شما می ميريم،
از شما هيچ چيزی باقی نمی ماند
ولی من و ما در کتابخانه ها باقی خواهيم ماند. "
فرزند مرتضوی همواره شرمنده کتابخانه ها خواهد شد.
من نامش را به تلخ ترين شکلی در طنز نگه خواهم داشت،
آنقدر سياه که نامش که بيايد قهقهه ای باشد و نفرينی.
از اين قهقهه و نفرين بترسيد،
شما که شعر می شناسيد.
قاضی شهر کجاست
تا ببيند حيوان خوش علفی شده است
در طنز و شعر حافظ؟
من شما را تهديد می کنم،
باور کنيد ماهها بود که نمی خواستم درشت بگويم،
اما مشت درشت زشتخويانی را بر صورت خردمندان و نويسندگان می بينم
که پاسخش جز به درشتی کلمه "نمی آيد"!

http://news.gooya.com/nabavi/archives/021573.php


***

نامه رسان بدجنس اين نامه تاريخي را به عمد انداخته است توي صندوق پستي خسن آقا ( صاحب وبلاگ خسن آقا)
كه
"قدرت کلمه را نمي داند
و قدرت شعر و طنر را نمي داند"
و از اصلاح طلب هاي قرن هشتم به طور اعم،
و از امثال مسعود بهنود و خواجه حافظ زاكاني به طور اخص،
خوشش نمي آيد.

http://hasanagha.blogspot.com/

بنا براين تعجب آور نيست كه خسن آقا بعد از خواندن تاكيدات خواجه حافظ زاكاني مبني بر اين كه "از اين قهقهه و نفرين بترسيد" به پوزخندكي نرم اكتفا كند و بپرسد:

"مگر روستايی بودن از نظر شما عمل خلافی است که آقای مرتضوی را که يک جنايت کار است، "روستايی" می‌ناميد؟ا..."

***

با توجه به اين كه آقاي خامنه اي اين نامه تهديد آميز تاريخي را هنوز دريافت نكرده است
و امكان تبديل "روستائي" به "جنايت کار" باقي است،
اصلاح طلبانه
و براي هر چه بيشتر ترساندن آقاي خامنه اي
( و به منظور اين كه به طور حتم "من و ما در کتابخانه ها باقی" بمانيم)
پيشنهاد ميكنم ،
تركيب "حيوان خوش علف" مان در نيم بيت "قاضی شهر کجاست تا ببيند حيوان خوش علفی شده است در طنز و شعر حافظ"
را
خط بزنيم
و به جايش بنويسم: " خوش معلق تازه به تبعيد آمده"!

............................................................................

رامین مولائی


معجزات "هنر" آخوندی
"ویترین" نامرئی "امام راحل"
زیر چتر چل تیکٌه!


تفسيرات "هنري" مفصلي در سايت اخبار روز (جمعه ٢۵ دی ١٣٨٣ – ١۴ ژانويه 2005)
منتشر شده است.

با تيتر
" لغو تعليق مرزِ بين دوست و دشمن
يا بازنگری ويترين جماران
در فستيوال دوردست نزديك".


www.iran-chabar.de/1383/10/25/aref831025.htm

متخصص محترم " لغو تعليق مرزِ" و ديگر حضراتي كه مفسر "پيام" هنر "ويتريني" فاقد تصویر (!) تشريف دارند، اعم از اين كه به علم غيب مسلط باشند يا نباشند، بلااستثتا باخبرند كه به موقع، "جواب مصٌور" دريافت كرده اند؛ در بسياري از سايت ها و در همين سايت اخبار روز (شنبه ٢٢ فروردين ١٣٨٣ – ١٠ آوريل ٢٠٠۴)،
با تيتر
"سه كارت پستال
براي مدافعين هنر هشتم"!

http://www.iran-chabar.de/1383/01/22/molai830122.htm



با وجود اين، مجال تعجب نيست اگر در بحبو حه اين همه جر و بحث در باره "طراحان" پروژه رفراندوم شصت ميليوني، به ناگهان فيل تخيلات متخصص تفسير "پيام" هنر ويتريني نامريي، ياد هندوستان كند و يقه مان را با همان پاراگراف اول فرمايش هاي بامزه اش بگيرد و پرتمان كند به وسط مراسم ظهر جمعه "دانشگاه" تهران:


"سال ٢٠٠۴ قرار بود <<١۹٨۴>> من باشد و بود. با دو تفاوت فاحش. نخست اين که جهان متمدن امروز رمان اورول و موضوع انتقادش را به خوبی می شناسد و جنگ سرد و استالينيزم نيز متعلق به گذشته اند. پس به اعمال چنين «تحقيری در حق انسان» نمی تواند تن در دهد. دوم اين که من وينستون اسميت نيستم" !


براي اين كه عقلمان قد بدهد اين حجت الاسلام والمسلمين وينستون اسميت محصول 2005 جورج ارول بدلي از جان ما چه ميخواهد، بايد صبر ايوب قرض كنيم.

پاراگراف دوم :
"در همان نخستين سال تبعيد، ١۹٨۷، در نمايشنامه ی "سايه های من" به موضوع قضاوت پرداختم. حاکم شرعی که ده ها زندانی سياسی و زندانی به جرم يا اتهامهای ديگر را به اعدام محکوم کرده و به طناب دار و به دست جوخه تيرباران سپرده بود، از جمله مرا به جرم کتابخواندن و هواداری از <<حزب خائن توده>> به <<کفايت پانزده ماه دوران بازداشت و دوسال حبس تعليقی به مدت دوسال>> محکوم کرد و چندی بعد......""چندي بعد" ميرسيم به تمرين سين-جيم و بحث شيرين عنتربازي : "مگر نويسنده عنتر شماست که جای دوست و دشمن را نشان بدهد؟!»


***

القصه، وقتي كله مان خوب ورم كرد، خطبه دوم شروع ميشود:


„چند سال پيش <<پل زاری کنندگان>> در ونيز را، که آخرين قدم های اعداميان به سوی مرگ را با منظره ی کانال ها می آراسته است، ديدم و به ياد نخستين عکس های اعداميانی در روزنامه های اول انقلاب افتادم که در مدرسه ای به دستور شخص خمينی اعدام شده بودند. تصاويری که با دادگاه مضحک و صحنه ی اعدام چاوشسکو و همسرش بعد تخيلی شان را از دست دادند. مگر جمهوری شورايی مونيخ در ١۹١۹ نيز گور خودش را با اعدام گروهی در حياط مدرسه ای نکند؟ مگر همين شکست نبود که راه را برای رشد فاشيست ها در بايرن و در نتيجه امکان کودتای ١۹٢٢ هيتلر در مونيخ هموار کرد؟ مگر يکی از مهمترين دلايل انقلاب ايران خفقان و اعمال خشونت از طرف ساواک نبود؟ و مگر نخستين اعدام ها، انقلابی را که صلح و آزادی و عدم خشونت دولتی را آرزو می کرد، برای هميشه دفن نکردند؟ همين پرسش ها و ترس باعث می شدند که در برابر تصور تکرار اين جنايات در فردای نيامده به خود بلرزم و بنويسم:
تنهاترم از ماه در چاهو شفافتر از اويم نيز در ونيز"!

"و امروز ترديدی نداشته باشم که:ما ميليون هاييم. و نويسندگان دلير ماهی اند در دل خلق. سلمان رشدی ها کجايند اگر در دريا نيستند؟ و چه کسی مگر راه خانه ی دوست را نشان شان می دهد به جز همين اِما و آندراس و ماريا و خوزه و شبنم و داريوش ها؟......“


خطبه دوم، همينطور مثل نماز جعفرطيار ادامه دارد ... تا اين كه به ناگهان كشانده ميشويم به صحراي كربلا ي پيام "هنري" ويترين "نامريي" فستيوال دور و نزديك ( "خانه فرهنگ هاي جهان" برلين):


" مرور سال های بعد از انتشار «مراوده با فراسو»، به ويژه دوسال گذشته، جای دوست و دشمن را نشان داد. اين زمان بود که عنتر نويسنده شد. و «ويترين جماران» که به اشکال مختلف به اشتوتگارت برمی گشت، آخرين برهان بود بر به حقيقت پيوستن «بوف کور» صادق هدايت. گروه شهرزاد چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، چه از روی اعتقاد داشتن به فيلتر نسل ها و چه به دليل پاسخگويی داستانسرايانه به داستان «او، و مسخ شدگان»، به ويژه همان بخش که گويی از راديو ايران نقل شده است، هر روی اعتراف کرده است که مرده ريگ جمهوری اسلامي، يعنی خواستگاه خمينيسم، چيزی نيست مگر دستار و عبا و چادر و فقری که بين "مستضعفان" و ثروتی که بين "آخوندها" و "آقازاده هاشان" تقسيم می شود. از سوی ديگر برهانی ست بر شکست سياست های فرهنگی و تربيتی جمهوری اسلامی که می خواست به کمک انقلاب فرهنگی "انسان نوين اسلامي" بسازد. نسل های بعد از انقلاب هر رنگی را با جان و دل به خود پذيرفته اند به جز رنگ بيرق اسلام را. نسل های بعد از انقلاب ثابت کرده اند که ملت ايران مدرن و جهانی و آينده سوست و هيچ کتاب مقدس و قانون قرون وسطايی و توضيح المسائلی قادر نيستند به زور شلاق و سنگسار و اعدام از آنها برده ی بهشتی اختصاصی بسازد. پس اگر اين ويترين شاهد ورشکستگیِ دين ايشان نيست، پس چيست؟ درود بر صادق هدايت که چندين دهه بعد از مرگش، جای دوست و دشمن را به نسل های بعد از خودش، و به ما، نشان داد. درود بر او که "پيرمرد خنزرپنزري" را به عنوان نماد نهايی "ضد ارزش" در فرهنگ و تاريخ ايران پيشنهاد کرد. و اگر اين ويترين حرف صادق هدايت را می زند، چرا باز حذف را بخواهيم؟"

***

موعظه حسد برانگيز ( حسد برانگيز براي ملا حسني نماينده مقام معظم رهبري در اردبيل) اندر "تفسير" پيام
"هنر" ويتريني و در عين خال "نامريي" فستيوال دور و نزديك (بهار 2004 "خانه فرهنگ هاي جهان" برلين) كه در افكار خطيب محترم همچنان ادامه دارد ، يا اين بيت شروع ميشود "سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا می کرد".

البته واعظ محترم اسم حافظ را هم زير اين بيت آورده است تا پيروان ملا حسني اصلي هم خر فهم شوند و بي خودي اين شعر را با ساخته هاي آقاي محمد عارف قاطي نكنند كه "سروده" است:

"تنهاترم از ماه در چاه، و شفافتر از اويم نيز در ونيز"!

***

توضيح آخر اين كه متخصص محترم "لغو تعليق مرزِ بين دوست و دشمن" (و نيم دوجين ديگر از هنر دوستان طرفدار "ويترين نامريي") سال مسيحي گذ شته هم با فرمايش هاي بس مفصل و مستدل و شيرينيشان مجال شك باقي نگذاشتند كه ابيات "نامرئي" (!) منقش بر پيشاني و دور و بر تمثال تمام رنگي امام راحل
(داخل "ويترين") ارتباطي با عنتر هاي صادق هدايت ندارد و اين ابيات ففط به اين منظور تبليغاتي خودشان را توي ويترين هنري پدر خوانده راحل حزب توده چپا نده بودند كه "مرزِ" صاحب مرده بين پسر خوانده ها و "خودي" ها ي حلالزاده حوصله اش سر برود و به " لغو تعليق" (!) رضايت بدهد:

"من تماشاي تو ميكردم و غافل بودم
كز تماشاي تو خلقي به تماشاي منند"!

"صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را
تا دگر مادر گيتی چو تو فرزند بزايد"!

"چشم عاشق نتوان بست كه معشوق نبيند
ناي بلبل ننوان دوخت كه بر گل نسرايد" !


Ramin Molai رامین مولائی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]


نمایه ها و فهرست وب ایرانی

فارسی یاب وبلاگها و سایتها

لیست وبلاگهای ایرانیان در حهان

لینکستان

دایرکتوری اینترنت ایران

بهنویس Behnevis
فهرست وب سایت های ایرانی

Powered by Blogger

 

Subscribe to
Posts [Atom]

 
 

recently
Archives

public liability insurance uk

Get Free Shots from Snap.com