07 October 2008

پیش شرط های "انتخاباتی" قانون (!) اساسي جمهوری آخوندی

پیش شرط های "انتخاباتی" قانون (!) اساسي جمهوری آخوندی


"پیش شرط های انتخاباتی/
به دنبال طرح دو پیش شرط توسط خاتمی برای نامزدی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، آگاهان گزارش دادند که سایر نامزدها نیز دست پس را پیش گرفته و علاوه بر دو شرط خاتمی، سه، چهار، پنج تا هفت شرط گذاشتند. منابع آگاه به این شبکه خبری اعلام کردند که شروط اعلام شده بر شوروشوق بی نظیر مردم که منتظر داغ شدن کوره های انتخابات و انداختن برخی از نامزدها بدرون آن هستند، افزوده است.

سید محمد خاتمی
پیش شرط اول این که بتوانم با ملت بر سر خواسته‌‏هایشان تفاهم کنم. به اعتقاد من خواست قلبی و تاریخی مردم ایران آزادی، پیشرفت و عدالت است در عین سازگاری این امور با دین و ارزشهای معنوی و فرهنگی و این همان گفتمان اصیل اصلاح طلبی است که در آینده تلاش می‌‏کنم به صورت مدون آن را به جامعه ارائه نمایم. اگر بر سر این موضوع بتوانم با جامعه به تفاهمی روشن دست یابم و این خواسته‌‏ها در میان اقشار مختلف جامعه جنبه خودآگاهی یابد به پیش شرط نخست خود دست یافته‌‏ام.
پیش شرط دوم نیز اینکه: با ساز و کارهای موجود تا چه حد امکان عملی کردن برنامه ها برای رئیس‌‏جمهوری فراهم است؟ اگر واقعاً امکان اجرای برنامه ها وجود نداشته باشد و موانعی بر سر راه قرار گیرند، ارائه بهترین و کامل ترین برنامه‌ به مردم نیز به منزله اغوا و فریب مردم است..

مهدی کروبی
پیش شرط اصلی ما که همیشه اصرار داریم این است که اگر ما رفتیم به یک شهرستان و دیدیم میدان از جمعیت سیاه است، اولا عکسش جوری نباشد که توی آن کچلی بزند، و اعلام هم نکنند که فقط هشت هزار نفر آمده، چون یکی میدان خودش بیست هزار نفر است.
پیش شرط دوم هم این است که زنگ ساعت دار برای کلیه نامزدها تنظیم شده و اجباری شود.

عبدالله نوری
پیش شرط اول من این است که اصلاحات باید کاملا اجرا شود، بخصوص بخش های غیر اجرایی آن و ما باید کلیه هزینه ها را بپردازیم حتی اکگر رایگان باشد.
پیش شرط دوم من این است که اگر همه اصلاح طلبان جمع شدند و توافق کردند که من نامزد اصلاح طلبان باشم، من چون با اصل موضوع مخالفم به همین دلیل من استعفای خود را اعلام می کنم.

اکبر هاشمی رفسنجانی
پیش شرط اول من این است که ما هستیم، و رهبری هم باید باشند و روحانیت و مسوولان و یادگارهای امام و کمیته امداد و بنیاید شهید و دانشمندان نانوتکنولوژی همه باید باشند.
پیش شرط دوم من این است که من هستم و بقیه با آمدن شان اوقات یک ملت را تلخ نکنند..."!

ملیح جوک
http://www.roozonline.com/archives/2008/10/post_9430.php
دوشنبه 15 مهر 1387 - 6 اکتبر 2008
.......................................................


...تمرین...

.............

"من رای دادم، شما هم رای بدهید/

رفتم برای رای دادن. ساعت یازده. وقتی جلوی سفارت رسیدم حدود سی- چهل نفر از ایرانیان با پرچم ایستاده بودند و داشتند علیه جهموری اسلامی مبارزه می کردند و فریاد می کشیدند. ماشین را پارک کردم و رفتم و با جمعیت احوالپرسی کردم. یکی یکی آنها که آشنا بودند جلو آمدند و یکی شان گفت: ایشان نبوی طنز نویس است. یکی شان گفت: آقای نبوی! ما همه طنزهای شما رو می خونیم. بقیه جمع شدند.
گروهی از حزب کمونیست کارگری بودند و گروهی تیپ های مجاهدین خلق و چند نفری هم از از سلطنت طلبان، به گفته یکی شان و چندتایی هم از ایرانیان عادی .

یکی پرسید: می خواهید رای بدهید؟
گفتم: بله
یکی دیگر گفت: می خواهید به دموکراسی رای بدهید یا به استبداد؟
گفتم: می خواهم به دموکراسی رای بدهم.
یکی شان گفت: دلیل تان برای رای دادن چیست؟
گفتم: در سایت اینترنتی ام نوشته ام.
چند نفری از دارو دسته حزب کمونیست کارگری شعار دادند و فریاد کشیدند. یکی شان به دیگران گفت که بی احترامی نکنید.
یکی گفت: آقای نبوی! نویسندگان ما زندانی هستند، شما می خواهید رای بدهید؟
گفتم: من همان نویسنده ای هستم که زندانی بودم، شما از طرف من حرف نزنید، من خودم بلدم حرف بزنم.
رفتم به طرف سفارت. عده ای شعار می دادند که من مزدور جمهوری اسلامی هستم. من هم در کمال پررویی برای آنها دست تکان دادم. رفتم داخل سفارت. برگه رای را گرفتم و انگشتم را زدم روی استامپ سبز. داشتم به صدایی که می آمد فکر می کردم و اینکه در شهر بروکسل که شش هزار ایرانی زندگی می کنند سی – چهل نفر جمع شده اند و شعار می دهند و اصلا متوجه نیستند که این شیوه های نخ نما دیگر جواب نمی دهد و آنچه می کنند دقیقا همان است که نظامیان و اقتدارگرایان می خواهند. به دوستانی فکر کردم که در تهران از تک تک آرای شان دارند حفاظت می کنند، برای اینکه بتوانند بهترین راه ممکن را برای توسعه دموکراسی و آزادی در کشور انتخاب کنند. به همه کسانی فکر می کردم که در این چند سال تحت فشار گرفته اند تا بتوانند فضا را دائما باز نگه دارند و علیرغم فشارهای وحشتناک آزادی را پاس بدارند. دوست داشتم برای شان توضیح بدهم که کاری که می کنند به معنی حمایت از نظامیانی است که پوتین های شان را واکس زده اند تا ته مانده آزادی را له کنند. رای را نوشتم، وقتی می خواستم آنرا به صندوق بیندازم به تمام دستهایی که امیدوارانه برگه های سفید را با نظرشان نوشته بودند فکر می کردم. رای دادم.
وقتی بیرون می آمدم، پلیس گفت که می توانم از در پشتی بروم. گفت که با این افراد نباید درگیر شد. گفتم: من خودم اینها را بزرگ کرده ام. به یکی از ایرانیانی که آنجا بود، گفتم: از اینها گنده تر حسین الله کرم است که در تهران می خواهد رای مردم را تغییر دهد. ما از آن نوع فاشیست ها نمی ترسیم، این نوع فاشیست ها که چیزی نیستند.
از خیابان رای شدم، تعدادی از آنها فریاد می زدند. سه چهار نفری آمدند جلوی من. یکی شان گفت: من از طرف اینها معذرت می خواهم. گفتم مهم نیست. فقط دارم به این فکر می کنم که این جمعیت اگر اکبر گنجی را هم ببینند تکه تکه اش می کنند، همانطور که در کنفرانس برلین او را رنج دادند و آزار دادند. یکی که جوان تر بود، گفت: آقای نبوی! من در هجده تیر زخمی شدم، ما نباید به جمهوری اسلامی رای بدهیم. گفتم: من هم قبل و بعد از هجده تیر زندان رفتم، اما کاری که شما می کنید حفظ جمهوری اسلامی است به نفع نظامیان. آنکه معذرت می خواست از من خواست زودتر بروم. گفت: اینها را ببخشید، اینها سلطنت طلبند.
رفتم به طرف ماشین و به خانه برگشتم. دستهای شان را دیدم که گره کرده بودند و چیز موهومی را در فضا می کوبیدند. برای شان دست تکان دادم"!

همان ملیح جوک
http://news.gooya.com/nabavi/archives/031213.php








<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]


نمایه ها و فهرست وب ایرانی

فارسی یاب وبلاگها و سایتها

لیست وبلاگهای ایرانیان در حهان

لینکستان

دایرکتوری اینترنت ایران

بهنویس Behnevis
فهرست وب سایت های ایرانی

Powered by Blogger

 

Subscribe to
Posts [Atom]

 
 

recently
Archives

public liability insurance uk

Get Free Shots from Snap.com