30 August 2007

متن زیبا و ترسناک "ب" بسم ال لای اصلاحات (!) اصول شماره 1 و 2 و3 و4 و5 و27 و110 و چه و چه قانون (!) اساسی جمهوری (!) آخوندی

http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=5&ni=24925
.... http://www.cyrusnews.com/news/fa/?....
...........

"نوزده سال از روزهای قتل عام سال 1367 می‌گذرد و ...
آقای ابراهیم نبوی در واكنش به نمایش فجیع اعدام‌های خیابانی اخیر متن زیبایی نوشته است و از 11 طناب اجتماعی و سیاسی كه جسم و روان جامعه ما را به نابودی برده است نام می‌برد تا نشان دهد كه «آنچه كه بر سر امروزمان می‌رود بیش از آن كه وحشتناك و ترس‌آورد باشد، تهوع‌آور و اسف‌بار است»!

آقای دکتر حسين باقرزاده
آژانس خبری کورش
http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=2∋=24914&y=1
8 شهریور 1386/ 30 اگوست
2007
........................


"ما ایرانیان اصلا انسانهای فداکاری نیستیم
و اهل رزم و جنگ و مبارزه نیستیم
و اصولا این ادعاها دروغ است …

شما فکر می کنید
کسانی که در جریان خشونت های تندروانه کشور
در دهه شصت
کشته شدند،
قربانیان مظلومی بودند
که اگر پیروز شده بودند، کمتر از
حکومت آیت الله خمینی آدم می کشتند؟....

از نظر من حکومت موجود اصلاح پذیر است،
به شرطی که ما بخواهیم اصلاحش کنیم.
اگر بخواهیم حکومت را نابود کنیم،
حکومت اصلاح پذیر نخواهد بود" !

آقای ابراهیم نبوی
http://www.doomdam.com/archives/000284.php#more
سه شنبه 23 مرداد 1386 - 14 آگوست 2007
....................

"دهه شصت و بایکوت خبری
و شکاف نسل ها و ... (یا به عبارتی نمی دونم چه تیتری برای این مطلب بذارم) /
مدت هاست که دارم درباره دهه شصت می خونم، خاطرات زندانی ها، قصه اعدام ها، فیلم هایی که هست، سایت های رنگ و وارنگی که تا چند وقت پیش به خاطر طراحی های بدشون فوری می بستم و حالا سعی می کنم به noise طراحی ها توجه نکنم و متن ها رو بخونم. تابوت ها، قبرهای بی نشان، خاوران، و و و.. تا قبل از دسترسی به اینترنت که چیزی نمی دونستم از دهه شصت. یک بایکوت خبری عمدی در خانواده. ترس؟ فرار از یادآوری روزهای بد؟ شاید مامانم از اعدام خواهر دوستش می گفت...
تا قبل از خوندن مخصوصا خاطرات، عصبانی می شدم از خیلی از اعضای گروه های مختلف اپوزوسیون که هیچ تغییر مثبتی در ایران رو نمی تونن تحمل کنن، چون در چارچوب جمهوری اسلامی اتفاق افتاده. در دوره خاتمی که کمی تونستیم نفس بکشیم درک نمی کردم که چرا به خاتمی اینقدر فحش می دن و مسخره اش می کنن و چرا درک نمی کنن که برای ما کمی مجال نفس کشیدن تو اون خفقان چقدر ارزشمنده. حالا که این ها رو می خونم، حالا دچار یه حس دوگانه شدم. وقتی می خونم از انسان هایی که زنده در تابوت خوابیده شدن، وقتی از شونزده ساله ها و هیفده ساله هایی می خونم که اعدام شدن، وقتی از بیماری های عصبی ای که گریبان خیلی از اونهایی که در دهه شصت جون سالم به در بردن و پناهنده شدن رو می خونم، وقتی داستان ها و رمان هایی رو می خونم که توشون رد پای ترس و وحشت از دهه شصت وجود داره، وقتی خانواده های بعضی از قربانیان یا زندانیان اون دهه حتی به منی که گوزی هم نیستم با وحشت می گن این کارا چیه می کنی و می نویسی و زندگیت رو بکن که بعدا می فهمی ارزشش رو نداره، وقتی فیلم ها رو تو یوتیوب می بینم، خلاصه وقتی هر چیزی که یادآور جنایت های دهه شصت هست رو می خونم یا می بینم بیشتر از پیش احساس نا امیدی بهم دست می ده. بیشتر متوجه این شکافی می شم که بین دو نسل از ایرانی ها افتاده که هیچ جوری انگار نمی شه پرش کرد و فراموشی یا نادونی در باره تاریخ و تاریخچه زندگی تک تک آدم ها این شکاف رو عمیق و عمیق تر می کنه....

وقتی که فعالان زنان رو گرفته بودن من هم مثل خیلی های دیگه عین سیر و سرکه می جوشیدم و دو هفته تقریبا شبی سه چهار ساعت همه اش خوابیدم و مدام گریه می کردم و کار خبری سنگین و ترجمه و غیره. همه اش هم فقط برای زندان هایی که طولانی ترینش دو هفته بود. وقتی حرف های بابای زینب رو خوندم همینطور اشک از چشمام سرازیر بود و تمام وجودم رو خشم گرفته بود از اینکه چرا این فلان فلان شده ها باید کسی مثل زینب رو اینقدر اذیت کنن با این شرایط غیر انسانی که دواهاش رو هم بهش نمی دن حتی. بعد یهو فکر کردم که وقتی ما اینقدر تحت تاثیر قرار می گیریم از این زندان های کوتاه مدت، وقتی که آدم عملا با گوشت و خونش حس می کنه که حتی یک روز زندان هم به خاطر عقیده ات غیرانسانیه، اونوقت اون هایی که قربانی دهه شصت هستن چی کشیدن؟ ...

حالا دیگه عجیب نیست برام که بعضی از قربانی های دهه شصت عصبانی می شن از حجم سر و صدایی که هست درباره فعالان زن و حتی گاهی مسخره می کنن که سه روز و دو هفته زندان چقدر داره جدی گرفته می شه و شاید احساس طلبکاری می کنن از ماهایی که این بگیر و ببندهای کوتاه مدت رو اینقدر جدی می گیرم و به مثلا دهه شصت، یا زندانی های سیاسی دیگه چندان توجه نمی کنیم।

اون شکاف بین نسل ها، بین فعالان داخل ایران و بعضی از اعضای اپوزسیون خارج از ایران به خاطر این تاریخچه هینطور عمیق و عمیق تر می شه. دیگه تعجبی نداره برام که چرا خیلی از فعالان سیاسی خارج از ایران انتخابات رو تحریم کردن و اونقدر از دست ماهایی که طرفدار شرکت در انتخاباتیم عصبانی بودن (هر چند که هنوز اعتقاد دارم تحریم انتخابات کار خیلی اشتباهی بود.) دیگه برام تعجبی نداره اگه خیلی از این افراد حرف از اصلاحات درون سیستم ایران رو اینقدر بد می دونن و استدلال می کنن که تو "رژیم جانی ها" اصلاحات غیر ممکنه...

نمی دونم آیا کس دیگه ای هم با من هم عقیده هست که محاکمه نشدن عوامل جنایت های دهه شصت و سرپوش گذاشتنشون توسط دولت ایران عامل بخشی از شکافی هست که تو جامعه ما افتاده بین کسایی که به "اصلاحات" اعتفاد دارن و کسایی که به "براندازی" اعتقاد دارن؟...

آیا راهی وجود داره برای آگاه کردن آدم ها و مخصوصا نسل من و بعد از من درباره تاریخ معاصر ایران (مشخصا انقلاب و سال های اول انقلاب)، آدم هایی که لزوما جزو هشت میلیون ایرانی ای نیستن که به اینترنت دسترسی دارن؟ آیای راهی هست برای پر کردن این شکاف بین نسل ها، بین اون هایی که رفتن و اون هایی که موندن، اون هایی که می دونن و اون هایی که نمی دونن اوایل انقلاب واقعا چه اتفاقایی افتاده؟ "

وبلاگ "خورشید خانم"
http://www.khorshidkhanoom.com/archives/002204.php
May 16, 2007






<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]


نمایه ها و فهرست وب ایرانی

فارسی یاب وبلاگها و سایتها

لیست وبلاگهای ایرانیان در حهان

لینکستان

دایرکتوری اینترنت ایران

بهنویس Behnevis
فهرست وب سایت های ایرانی

Powered by Blogger

 

Subscribe to
Posts [Atom]

 
 

recently
Archives

public liability insurance uk

Get Free Shots from Snap.com