22 February 2007

وقتی انقلاب "اتفاق" افتاد،
شوما "کجا؟؟؟؟؟؟" و چگونه "سجود؟؟؟؟؟؟" میفرمودید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چشم انداز "حقوق" بشری خودیها


"انقلاب در چهار پرده:... سرود بهاران خجسته باد. و باز دل بهانه گرفت... تصوير اول... خبر پيچيده بود که شاه رفت...تصوير دوم... می پرسم : <<وقتی انقلاب اتفاق افتاد شما در کجا بودید>>؟...تصوير سوم ... آه ما را چه می شود در بيست و دوم بهمن سال هشتاد و پنج...تصوير چهارم... ايران ايران ايران... سرم روی تن من، نباشه اگر بيگانه بشه هموطن من... "!

حاج اقا به نود_ خارج_ نشین_ فاطمه سلطون_ رفسنجونی و شرکا /
برنده جایزه مسابقه جهانی رقابت با سنگ پای قزوین_ خارج از کشور رفسنجونی و شرکای آل عبا /
برنده جایزه فستیوال خنجرو چاقوی آشپزخونه زدن از پشت

پنج‌شنبه ۲۶ بهمن ۱٣٨۵ - ۱۵ فوريه ۲۰۰۷
http://masoudbehnoud.com/2007/02/blog-post_15.html

......................................

"اعتصاب روزنامه‌ها و دیدار با دکتر بهشتی...
... بختیار یک روز من را دعوت کرد به خانه اش و گفت من نخست‌وزیری را قبول کردم شما هم بروید روزنامه‌یتان را دربیاورید. رادیو تلویزیون هم شروع کند از اعتصاب بیاید بیرون. چون ما در اعتصاب بودیم... ماها هوادار انقلاب بودیم. آقای بختیار گفت از اعتصاب دربیایید. آزادی می‌خواستید این هم آزادی. ۳۹ روز قبل از انقلاب بود. روز پنج‌شنبه‌ای بود. من گفتم دست من نیست. باید بروم صحبت کنم. بعد با بچه‌ها صحبت کردم. بچه‌ها همه خوشحال
گفتند درمی‌آوریم. آزادی، بدون ‌سانسور. همه خسته شده بودند در این ۶۰ روز اعتصاب. قرار شد جمعه برویم کار کنیم صبح شنبه روزنامه در بیاوریم. رادیو تلویزیون هم فکر کنیم چه کار باید کرد... مطبوعات هم که سندیکایی بود که آن‌ها به‌عنوان اعتصاب‌کننده بودند. دبير آن هم محمد علی سفری بود. من رفتم که پیغام بختیار را به آنها بدهم. آن‌ها هم از یک راه دیگر شنیده بودند. مطبوعات بلافاصله آماده شدند که دربیاورند. صبح جمعه آقای دکتر بهشتی من را دعوت کرد ... من هم رفتم. گفت این خبر چیست؟ گفتم هیچی. این‌ها سانسور را برداشتند. خوب شد دیگر. ما هم راحت شديم حالا اخبار مربوط به انقلاب را چاپ می کنيم و مردم از وقايع با خبر می شوند . گفت نه عزیزم، اعتصابات سراسری ست در کشور. شما هم جز این‌ها هستید. بالاخره انقلاب رهبری دارد...نه جانم، این طور نیست. من گفتم خب حالا چی می‌گویی آقای دکتر. گفت شما از اعتصاب در نیائید. گفتم هیچ نیرویی نمی‌تواند جلوی مطبوعات را بگیرد. شنبه صبح همه درمی‌آیند. به نفعتان هم هست که روزنامه‌ها در بیایند. بهشتی گفت اعتصاب یک پیکره‌ی به هم پیچیده‌ای است که یک جایش خراب شود همه‌اش خراب می‌شود. من هم گفتم آره دیگر، ولی دست من هم نیست. یک ذره تهدید کرد. گفت من فکر کنم اگر مطبوعات دربیاید ممکن است که رهبر تحریم کند. خیلی برای شما بد می شود... عزیز من، شنبه مطبوعات در بیاید معنی‌اش این است که آزادی مطبوعات را بختیار داده. گفتم خب داده دیگر. آخر این جزو شرایطش است. سانسور را برداشته است. ما هم که می‌خواهیم سانسور برداشته شود. شما هم که می‌خواهید انقلاب کنید. خب خیلی خوب است دیگر. این همه باید ناز بی‌بی‌سی را بکشید. روزنامه‌ها در می‌آیند کارتان را انجام می‌دهند. گروه‌های سیاسی شما هم خوشحال می‌شوند. گفت آره، ولی تصمیم‌گیریش با ما نیست... راست می گفت چون آن موقع آقای خمینی خیلی محبوب بود... دم در گفت آقای بهنود شما خیلی باهوشید. یک راهی بدهید از این بن‌بست خارج شویم. گفتم چه راهی؟ ... دکتر بهشتی خیلی باهوش بود... گفتم حالا چه کار کنیم آقای دکتر؟ گفت شما این‌جا تشریف داشته باشید. من زنگ می‌زنم به پاریس. شام خدمتتان می‌خوریم بعد جواب می آيد . این را من با نظر مثبت به ایشان منتقل می‌کنم. شاید که درست شد آن وقت دست‌خطی بنویسند و اجازه دهند و روزنامه‌ها ب
ا دست‌خط مبارک ایشان دربیاید. بعد نشستیم شام خوردیم و نماز خواند. همه هم پشت سرش نماز خواندند. سر هر ساعت تلفن می کرد. او خبرها را می‌داد و دستورها را می‌گرفت. خلاصه خبر را داد و گزارش‌ها را گرفت. آمد گفت الحمدالله، الحمدالله یک نماز شکری بخوانیم، اجازه فرمودند مطبوعات منتشر شود. آخر شب شده بود و حکومت نظامی بود ولی دکتر بهشتی چندين کارت مجاز حکومت نظامی داشت و خانه اش پر از مردم بود و هر کس را می خواست با يکی از ماشين های کارت دار می فرستاد و مرا هم فرستاد . خلاصه جمعه فردايش پيام آقا را فرستادند برای مطبوعات و روزنامه‌ها هم از خدا خواسته. صفحه‌ی اول عکس بزرگ اجازه‌ی رهبر. صبح‌اش دکتر بختیار به من تلفن کرد. گفت من متاسفم برای شما. برای خودتان یک آقا بالاسر دیگر درست کردید. من دلم می‌خواست شما آزاد باشید. شما بلافاصله با اصرار یکی دیگر برای خودتان درست کردید. باز با اجازه این کار را کردید.... اهمیت حرفی را که بختیار زد نفهمیدم. باید می‌گذشت سه ماه بعدش، حمله به دفاتر ما شروع می‌شد، حمله به آیندگان شروع می‌شد تا ما می‌فهمیدیم"!

حاج اقا به نود_ خارج_ نشین_ فاطمه سلطون_ رفسنجونی و شرکا /
برنده جایزه مسابقه جهانی رقابت با سنگ پای قزوین_ خارج از کشور رفسنجونی و شرکای آل عبا /
برنده جایزه فستیوال خنجرو چاقوی آشپزخونه زدن از پشت

Mar 1, 2004
http://www.ghasedakonline.com/article.php?aid=74#four





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]


نمایه ها و فهرست وب ایرانی

فارسی یاب وبلاگها و سایتها

لیست وبلاگهای ایرانیان در حهان

لینکستان

دایرکتوری اینترنت ایران

بهنویس Behnevis
فهرست وب سایت های ایرانی

Powered by Blogger

 

Subscribe to
Posts [Atom]

 
 

recently
Archives

public liability insurance uk

Get Free Shots from Snap.com